بتول همایون احتشامی کیست؟
فریده فیروزبخت را با این درخواست نوشتم که «آقای دکتر، میشه سراغ خانم ها بروید؟» (عین جمله درخواست) راستش اول جواب دادم اگه برم سراغ خانم ها ممکنه مردم حرف دربیارن. بعد که توضیح داد و فهمیدم منظور چیه و خیالم راحت شد حرکت منشوری ای انجام نمیشه داستان فریده را نوشتم. داستان او بیشتر از هر داستان دیگه که نوشتم دست بدست (موبایل به موبایل) چرخید و خوانده شد. طبیعی بود که به این فکر کنم که دوباره برم به سراغ خانم ها (با همان تعبیر قبلی). در همین تفکرات بودم که دوست دخترانِ ریاضی دان و ریاضی ورز و ریاضی خوانم (چون مریم همسرم از این ورها رد نمی شه می توانم راحت بگم دوستان دخترم) که خوشبختانه تعدادشان یکی دو تا نیست، ذهن من را خواندند و یادآوری کردن که انتخاب شخصیت اصلی داستان ها مثل قبل به طور طبیعی (که یعنی شانسی) جلو بره. با این حساب ، طبیعی ترین فرد غلامحسین رهنما بود. هم او که شاگرد حاجی عبدالغفار و معلم آقامون محسن هشترودی بود. در جستجوی اطلاعات از این شاخه به آن شاخه (این تارنما به آن تارنما) می پریدم که یهو یه عکس شگفت انگیز دیدم که سرنوشت داستانی را که می خواستم بنویسم تغییر داد تا این حد که آنرا ننویسم و یکی دیگر را بنویسم
عکس شگفت انگیز
در این عکس تعدادی آقا می بینید یک خانم. آقایان نشسته روی صندلی همه دکتر هستند و از مدرسان دانش سرای عالی (که اولین چیزی است که در ایران معاصر می تواند دانشگاه محسوب شود.) آن آقا که سمت چپ تصویر ایستاده و آدم را یاد صادق هدایت میاندازه، غلامحسین مصاحب است که در آن زمان معلم مدرسه بوده است. آن دو تا آقای دیگر ایستاده به نظر می رسد برای ایجاد تقارن در عکس آنجا قرار گرفته اند چون در هیچ منبعی به اسم آنها اشاره نشده است. اما نام آن خانم که توجه من را شدیدا جلب کرد بتول همایون احتشامی است. چرا بودن بتول در عکس شگفت انگیز است. جواب این سوال در تاریخ عکس نهفته است: خرداد ۱۳۱۸
چرا خرداد ۱۳۱۸ مهم است
می دونم سریع به این فکر می کنید که آره ما به خرداد پر حادثه عادت داریم و از این چیزها. شرمنده که ناامیدتون می کنم. در این مورد نه خرداد، بلکه سال ۱۳۱۸ است که مهم است. چهار پنچ سال پیش از این تاریخ عیسی صدیق بدنبال مشاهدات ش در اروپا و آمریکا به این نتیجه رسید که اینجوری هم نیست که عبدالرحمان جامی سروده است که
عقل زن ناقص است و دینش نیز
هرگزش کامل اعتقاد مکن
بیچاره عیسی صدیق علاوه بر مشاهده مجبور است شش صفحه هم از زمین و زمان استدلال بیاورد
از خوش شانسی تاریخی این مشاهده همزمان شد با یک اتفاق تاریخی دیگه
نهضت ۱۷ دی ۱۳۱۴ بانوان را اجازه داد بوسیله ورود به مدارس عالی مانند مردان خود را برای خدمتگذاری در راه عظمت و پیشرفت میهن آماده سازند
سالنامه دانش سرای عالی ۱۳۱۵-۱۳۱۴
در ۳۰ دی ماه ۱۳۱۴ مقررات پذیرش دختران در دانش سرای عالی نوشته شده. اما خوب عیسی صدیق (که رییس دانش سرای عالی بود) از قبل اجازه پذیرش دادن به دختران را گرفته بود و چند ماه پیش از رسمی شدن این ماجرا، یعنی در مهرماه ۱۳۱۴ «با کمال صمیمیت اقدام کرد و بلافاصله سه دانشجو با شرایط مقرر مراجعه و نام نویسی کردند.» یکی از این سه دختر از اهالی حیدر آباد هند بود و اینکه چه جوری تند و سریع و انقلابی برای تحصیل فارسی سر از آنجا در آورد را شاید خدا بداند. دو دیگر، هر دو دختران کارمندان سفیران ایران بودند، یکی کارمند سفارت ایران در ترکیه و آن دیگری احتشام همایون دبیر اول سفارت ایران در آلمان. نام این دختر بتول بود و اینکه چگونه فامیلی او شد همایون احتشامی خداییش دیگه خود خدا هم نمی داند. این دختر «در پایتخت آلمان تحصیلات متوسطه را به پایان رسانده باخذ گواهینامه رسمی نایل شده بود.» بتول چند انتخاب داشت. می توانست برود برای لیسانس علوم دانش سرای عالی (که ریاضی داشت و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی) یا برود برای لیسانس ادبیات (که ادبیات فارسی بود و زبان خارجه و علوم تربیتی و فلسفه و تاریخ و جغرافی و آثار باستان.) الان همه کلیشه های رایج لطف می کنند و یک لبخند عاقل اندر سفیه واری (میدونم این نگاه است نه لبخند) روی صورت ما می نشاند که بله خوب رفت ادبیات. البته که شما چون اینجا هستید یکهو به خودتان می آیید و حدس می زنید که رفت علوم، اونم نه علوم طبیعی یا شیمی یا فیزیک (به ترتیب انتخاب دخترها 😊 ). او تصمیم گرفت به این برادران خوش تیپ بپیوندد
یعنی معلوم نیست چرا بتول در عکس نیست؟ فکرش رو بکنین اول ب بسم الله یهو کلاس مختلط تشکیل می دادند، قسمت حقیقی شون را می کشیدند روی سرشون. دخترها کلاس های خودشان و معلم های خودشان را داشتند. حالا اینکه چه جوری بتول که تنها دختری بود که ریاضی می خواند می توانست فقط کلاس برای خودش داشته باشه معلوم نیست (خوب البته دلیل نداره آدم از همه چی عکس بگیره و در مورد همه چی بنویسد.)ا
فکر کنم حالا دیگه معلوم است که ۱۳۱۸ چرا مهم است. بتول فارغ التحصیل ۱۳۱۸ است. اینکه اولین لیسانسیه ریاضی خانم در یک کشور باشی به نظرم مهم است ولی راستش برای من آنقدر مهم نبود که داستان او را بنویسم. چیزی که من را دیوانه نوشتن کرد کشف بعدی بود
جبر و مقابله
مگه داریم. زن باشی و کتاب ریاضی بنویسی تنهایی! چون سن شما قد نمیده یادتون نمی آد که برای اینکه کتاب ریاضی بنویسی باید شبیه یکی از آدم های شکل زیر بودی
بعدش هم، تاریخ کتاب را دیدین. مهر ۱۳۱۶. یعنی آخر سال دوم تحصیل بتول در دانش سرای عالی و قبل از شروع سال سوم. حالا مگه چیه؟ خوب یک کتاب درسی ریاضی نوشته. اگه این سوال را پرسیدی یعنی روحتون از کتابهای درسی ریاضی که صد سال بعد نوشته شده خبر نداره
صد سال بعد
من کلا از صد خوشم می آد ولی فکر کنم از ۱۳۱۶ تا ۱۴۰۱ کمتر از صد سال می شه. صفحه زیر از کتاب جبر و مقابله بتول است، فصل سیزدهم، در معادلات دو مجهولی و چند مجهولی درجه اول. اولا آن طریق تبدیلی است، همان که یکی از مجهول ها را از یکی از معادلات گرفته و در جایش در معادله دیگر می گذاریم. ثانیا آن به طریق قیاسی است، که مقدار یکی از مجهول ها را در هر دو معادله پیدا می کنیم و آنها را با هم مساوی قرار می دهیم (راستش من تابحال برای اینکار اسمی نداشتم)ا
صفحه زیر از کتاب ریاضی سال نهم ۱۴۰۱ است
بعد از این ذکر می شود که دستگاه معادله خطی را به روش دیگری هم می توان حل کرد و آن روش جایگزینی است (که همان روش تبدیلی بتول است)ا
شما ممکن است به هر دلیلی یکی از این دو روش برخورد با دستگاه معادله های خطی را به روش دیگر ترجیح دهید. ترجیح تان هر چه که باشد یک چیز را نمیتوانید نادیده بگیرید. اینکه کتاب ۱۴۰۱ مثال بارزی از تا جلوی دماغ را بیشتر ندیدن است. توجه کنید که بتول با روش تبدیلی شروع می کند و با روش حذفی تمام ، با یک جمله ی کلیدی در شروع معرفی روش حذفی
حل معادلات دو مجهولی به طریق حذف از طرق دیگر آسانتر و مهمتر است
چرا این مهم است چون نشان می دهد که او آگاه است که آن دانش آموز بعدش قرار است چند معادله چند مجهول بخواند (وقتی چند بزرگتر از دو است) و خدا را چه دیدی شاید به ریاضی علاقه مند شد و بعدش هم قرار شد جبر خطی بخواند
کتاب ۱۴۰۱ با حذفی شروع میکند و با تبدیلی (جایگزینی) تمام ، با یک جمله خنثی در شروع معرفی روش جایگزینی
دستگاه معادله خطی را به روش دیگری هم می توان هم حل کرد
چرا این مهم است؟ چون نشان می دهد کتاب همین که با این اوضاع کتاب های درسی، دانش آموزان به کلاس نهم رسیده اند خوشحال است و دیگه امیدی هم ندارد حتی بروند کلاس دهم ، اینکه به ریاضی علاقه مند شوند که جای خود دارد. در اینجاست که فروغ فرخزاد سرود که
دیگر خیالم از همه سو راحتست
آغوش مهربان مام وطن
پستانک سوابق پرافتخار تاریخی
لالائی تمدن و فرهنگ
و جق و جقِ جقجقهٔ قانون
آه
دیگر خیالم از همه سو راحتست
مرز پرگهر
بتول همایون احتشامی که شد؟
آخرین ردی که از بتول همایون احتشامی دارم مربوط به سال ۱۳۱۹ است که بنابر سالنامه دانش سرای عالی در مورد فارغ التحصیلان سالهای گذشته. او که در ۱۳۱۸ فارغ التحصیل شده بود اکنون در سال ۱۳۱۹ دبیر دانش سرای عالی دختران بود. خوشبختانه از آنجا که بانوان بعد از دو روز با هم رفیق صمیمی می شوند و سینما می روند و عکس دست جمعی می گیرند، عکسی از او به عنوان یکی از اعضای کانون بانوان ایران وجود دارد که در سال ۱۳۱۴ یعنی سال ورود او به دانش سرای عالی گرفته شده است
می دانم بالاخره سرنوشت او را خواهم یافت. خدا را چه دیدی ناگهان تصویر و نام او شما را یاد یکی از فک و فامیل می اندازد. راستش حتی اگر چیز بیشتری هم نیابم درسی را که باید می گرفتم گرفته ام. اگر چه می دانم این درس بعدا توسط دوست دختران ریاضی دان و ریاضی ورز و ریاضی خوانم بر علیه ام استفاده خواهد شد، داستان را با این درس می بندم تا روزی که دوباره باز شود
از بتول تا مریم
فکر کنم همه موافقیم که مدال فیلدز مدال مهمی است. تاکنون دو ریاضیدان از مسیر ایران گذشته اند و این مدال را دریافت کرده اند: یکی مریم میرزاخانی و دیگری کوچه ر بیرکار (خداییش این دو تا جمله خنثی ترین جمله ای بود که می تونستم بنویسم.) مریم در سال ۲۰۱۴ (۱۳۹۳) مدال فیلدز گرفت و بیرکار در ۲۰۱۸ (۱۳۹۷). این یعنی از سالی که اولین زن ایرانی اجازه داشت به طور رسمی از ریاضی نان در بیاورد تا سالی که یک زن ایرانی مدال فیلدز گرفت ۸۰ سال هم نشد. و از سالی که اولین مرد ایرانی اجازه داشت به طور رسمی ریاضی بخواند تا سالی که یک مرد ایرانی مدال فیلدز گرفت حداقل ۱۰۰۰ سال طول کشید! یعنی با همه امکانات اجتماعی و سیاسی و مذهبی و اقتصادی و خوشتیپی و خوشفکری و این ای و اون ای که مردان ایرانی داشتند ، حدود ۱۳ برابر زنها وقت نیاز داشتند تا یه حرکتی بزنند. به نظر من که ما باید به شاعرانی مثل عبدالرحمان جامی بیشتر بها بدیم وگرنه به زودی هیچکی هیچ «ابو-ریاضیدانی» را یادش نمی آد
پس نوشت. من به هیچکدام از تکه های که به زنان انداختم باور ندارم (حتی به آنهایی که عین واقعیت است 😊). ولی آن تکه ها آنقدر عمیق در تار و پود آموزش اجتماعی من تنیده شده اند که برای انداختن آنها خودم نیاز به فکر نداشتم و کیبورد به راحتی برایم فکر می کرد
منابع
می توانید اسامی بعضی از افرادی که در عکس اولین کنفرانس ایران هستند را در کتاب رهیافتی به تاریخ ریاضی در ایران معاصر نوشته فرید قاسملو بیابید
می توانید اسامی همه خانم ها را که در عکس کانون بانوان ایران وجود دارند را در تارنمای خاندان حکیمی بیابید
کل مساله اینجاست : فکر کنم همه موافقیم که مدال فیلدز مدال مهمی است
هاها. فکر کنم تنها چیزی که همه موافقیم اینه که هیچ چیزی نیست که همه در مورد آن موافق باشیم
سلام 🙂
ازتون خیلی ممنونم بابت این متن، خیلی جالب و عجیب بود
فقط یه چیزی به ذهن من رسید که باهاتون در میون میذارم. من حس میکنم شما کمی سوگیرانه کتابهای درسی فعلی رو نقد میکنید. در واقع میخوام بگم که یک مورد تفاوت بین کتاب خانم همایون و کتاب ۱۴۰۱ پیدا شده که ممکنه هم ناشی از برخی تصادفات باشه، به نظرم خوبه وقتی هنوز مطالعه جدیتری نشده خیلی جدی نگیریمش. البته نمیدونم شما هم واقعا این اختلاف رو جدی میگیرید یا از این فرصت برای تیکه انداختن به کتاب جدید استفاده میکنید صرفا 🙂 ا
بازم خیلی ممنون 🙂 ا
محد جان، ببین من اول اون موضوع را از کتاب خانم همایون انتخاب کردم فقط به این دلیل که در مورد تعاریف و چیزهای دم دستی نبود و بعد رفتم ببینم در کتاب درسی چه اتفاقی افتاده. اینکه در مورد یه موضوعی که تصادفی انتخاب کردم، کتاب درسی اینقدر بده، آیا به نظرت تصادفی است. اگر فکر میکنی بله، دوباره فکر کن چون من واقعا نود و نه درصد مواقع که یهو به هر دلیلی کتاب درسی را نقد کردم، موضوع را به همین شکل تصادفی انتخاب کرده بودم. یعنی کافی است کتاب را باز کنی و گُل میریزه بیرون
متن دلنشین و زیبای شما را نمی شود خواند و نپسندید. قلمتان نویسا و ذهنتان پویا باد. ولی بالخره تکلیف خواننده را معلوم کنید کدام ها را باور دارید و کدام ها را باور ندارید… این آمار 80 سال و 1000 سال جزو کدام دسته است؟ و البته می دانم ته تهش به باورمندی در دختران و زنان ریاضی ورز اعتراف کرده اید
سلام. من چیزی که از متن فهمیدم، این بود که امار ۸۰ و ۱۰۰۰ تیکه به اقایون بود و ذکر تاریخ، مربوط به تیکه های :)خانم ها نبود که بهش باور داشته باشن یا نه
نظر من به نظر زهرا نزدیک تره 🙂 ا