وازگن آوانسیان کیست؟

باید اعتراف کنم وقتی مسعود خلخالی گفت اولین کتاب آنالیز ریاضی در ایران به سبک بورباکی توسط وازگن آوانسیان نوشته شده بیشتر از اینکه هیجان زده باشم خجالت زده بودم که چه طور با این همه دانش و کبکبه و دبدبه تا حالا اسم وازگن آوانسیان را نشنیده بودم و کتاب را هم ندیده بودم! از شما که پنهان نیست، سریع بر خودم واجب دیدم که وازگن آوانسیان را بشناسم . این شما و این سفر «او کیست؟» جدید من

روی اینترنت

روی اینترنت و در خبرنامه انجمن ریاضی ترجمه خوبی است از آگهی درگذشت او که توسط یکی از همکاران و دانشجویان دکتری سابق او در فرانسه نوشته شده. متن ، اهمیت کارهای او را به عنوان یک ریاضیدان نشان می دهد و همچنین اشاره ای هم به کارهای او به عنوان یک نقاش دارد  که او با نام آزیک می کشید و به نمایش می گذاشت

خبرنامه انجمن ریاضی ایران؛ سال ۲۹ شماره ۴ (پیاپی ۱۱۴، زمستان ۱۳۸۶)

ترجمه فارسی، کم و بیش لغت به لغت متن فرانسه است. با دو تغییر کوچک ولی بسیار اساسی

اولین تغییر در حذف اول و آخر پارگراف زیر است

The beginning of the sixties saw the opening towards the West of the regime of the Shah of Iran. We are modernizing the country, we are trying to bring back all the citizens who have distinguished themselves abroad. Vazgain Avanissian is offered a prestigious professorship at the National University of Iran. He accepts it and leaves for Tehran during the summer of 1962. He stays there for two years. For his new Iranian students, he wrote, in their language, a book of Initiation to Modern Analysis, a work which is still used today. There, he discovers another way of being a university professor. Protocol obligations are numerous. He hates it. Having lived in Paris all his years of youth and scientific training, his nostalgia for France is too strong. He then contacted his masters, Pierre Lelong.

اول پارگراف در مورد شعارهای دهه شصت میلادی است در استقبال از متخصصین ایرانی در آن طرف آب و دعوت از آنها برای کار کردن در ایران برای مدرنیزه کردن ایران

آخر پارگراف در مورد کاغذ بازی های دستگاه های اداری ایران است و اینکه آوانسیان چقدر از آن متنفر بوده. هم چنین ذکر می شود دلتنگی او برای فرانسه ای که او جوانی و دانشجویی خود را در آن گذرانده بود و فضای علمی متفاوتی را تجربه کرده بود باعث می شود که در جستجوی کار، با استاد راهنمای دوره ی دکتری خود در فرانسه تماس بگیرد. اگر همین الان خواندن را رها کنید نخواهید فهمید که این ادعا همه ی ماجرا نیست

دومین تغییر در اضافه کردن جمله زیر است

در سال ۱۹۶۶ او موفق به دریافت جایزه هانری بکورل به خاطر مجموعه پژوهش هایش گردید

 اینکه این از کجا آمده است شاید خود خدا هم نداند. ولی خوب بهانه ی می شود که یادی از آنری بکرل (به نظر می رسد این نوع نوشتن اسم بکرل در ایران رایج تر است) کنیم که همان آدمی است که همزمان با ماری کوری و پیر کوری نوبل فیزیک گرفت به خاطر کشف رادیواکتیو. جایزه هم یک چند سالی به نام اش بود که چندر غاز فرانک فرانسه بود و تقریبا همیشه به فیزیکدان ها داده می شد به جز دو بار که به ریاضیدان ها داده شد و البته آوانسیان یکی از آنها نبود 

مقدمه ای بر آنالیز نوین

  کتاب مقدمه ای بر آنالیز نوین او در سال ۱۳۴۲ (۱۹۶۳) برنده جایزه سلطنتی کتاب سال شد. در این جایزه که نوروز هر سال از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ داده می شه فقط شش کتاب در رده ی علوم محض دیده می شود (که خوشبختانه من سه تای آنها را می شناختم): سرگذشت علم (احمد بیرشک ۱۳۳۳) ، کاشانی نامه (۱۳۵۰، ابوالقاسم قربانی)، تئوری مقدماتی اعداد (۱۳۵۶ ،غلامحسین . مصاحب). و از آن سه تا که نمی شناختم فقط کتاب آوانسیان تالیفی بوده است و دو دیگر ترجمه: شش بال علم (۱۳۳۹ ، جرج سارتن؛ مترجم احمد آرام)؛ فیزیک و فلسفه (۱۳۴۴، جیمز جینز؛ علی قلی بیانی)

کتاب مقدمه ای بر آنالیز نوین او واقعا آنالیز نوین بود. در مقام مقایسه، کتاب آنالیز ریاضی غلامحسین مصاحب در برابر آن یک کتاب دبیرستانی محسوب می شود. برای مثال، قضیه معروف به قضیه به قول آوانسیان، برنشتن، و به قول مصاحب و باقی بروبچ، برنشتاین، در صفحه ۳۰ کتاب آوانسیان ثابت می شود و در صفحه ۷۱۴ کتاب مصاحب. خود مقایسه دو اثبات هم بسیار هیجان انگیز است که آنرا به قول همه ی آدم هایی که از کار بی کار می شوند ، بعدا رو می کنم

علاوه بر این، اشاره های تاریخی کتاب بی نظیر است و وقتی فکر کنیم که این اشاره ها در سال ۱۳۴۱ (1962) ایران و در دوره ای نوشته شده که نه اینترنت بود و نه اینترنت، اون چیزی که وازگن در مقدمه ی کتاب هندسه اش نوشت (بخش بعدی) معنی پیدا می کند، او روحی جوینده داشت و تشنه ی علم بود

برای مثال، در پاورقی صفحه ای که قضیه برنشتن را اثبات می کند می نویسد

یکی از هیجان انگیزترین ها، اشاره اش به نامساوی شوارس است که من تا همین دیروز آنرا نامساوی شوارتز می گفتم و نمی دانستم که شوارس و شوارتز دو تا ریاضیدان مختلف اند. (جالب اینکه در ویکی پدیا در معرفی شوارس، توجه را به این اشتباه جلب کرده است.)ا

خلاصه همه ی اینها باعث شد که بخواهم او را بهتر بشناسم. و این شما و این نتیجه آوانسیان نگاری من. در تهیه آن از کمک و مشورت دختر آوانسیان بهره برده ام. در واقع بدون این کمک اصلا این نوشته، نوشته نمی شد

جایزه آنری بکرل

نه دومنیک فواتا نه رافائل سوپر (دو نویسنده آگهی در گذشت) روح شان از جایزه خبر نداشت و در واقع هر دو اسم آن را برای اولین بار از من شنیدند! واکنش دختر او هم (روزن) که نیاز به ترجمه ندارد (راستی اینکه آوانسیان دو دختر دارد هم در ترجمه فارسی ناپدید شد.)ا

Hum…no

(سه نقطه در پاسخ بود)

راستش آوانسیان نیاز به جایزه نداشت که برای اینکه آدم جالبی باشه. امیدوارم شما هم بعد از خواندن باقی ماجرا با من هم عقیده باشید

کتاب هندسه گِن

وازگن متولد اول فرودین ۱۳۰۶ (۱۹۲۷) است و دفترچه زیر تاریخ ۱۳۲۲ را دارد. این از آن مواردی است که «بدون شرح»واقعا کار می کند. تو رو خدا روی جلد و پشت جلد را بخوانید

تحصیلات

او دبستان خود را در قزوین گذراند و دبیرستان خود را در البرز تهران (یعنی من بفهمم تو این البرز چیکار می کردند فکر کنم بتونم آموزش دنیا را متحول کنم.) بعد رفت فرانسه و تحصیلات دانشگاهی خود را تا دکتری آنجا بود. در آنجا و همه جا با همسرش (آراکس پاپازیان) بود که بعدها هم نقشی بسیار مهمی در یکی از مهم ترین تصمیم های زندگی او داشت. این عکس آنهاست در اتاق دانشکده در فرانسه

دانشگاه ملی

او برگشت با دعوت برای سال تحصیلی ۱۹۶۳-۱۹۶۲ (۱۳۴۲-۱۳۴۱) که همزمان با تاسیس گروه ریاضی دانشگاه ملی است و او شد اولین مدیر گروه (مدیر گروه بعدی غلامحسین مصاحب بود.) او در قرار داد استخدام خود قید کرد که که این قرار داد تا وقتی دکتر شیخ الاسلام رییس دانشگاه باشد معتبر است  و به این پایبند ماند و با شنیدن زمزمه های برکناری شیخ الاسلام از دانشگاه ملی (که در نهایت در سال ۱۳۴۴ محقق شد) او هم رفت

مهاجرت به فرانسه

در اینکه کاغذ بازی های ایران هر آدم عاقلی را فراری می دهد حرفی نیست. در اینکه آدم خوب است سر قول خودش هم بماند حرفی نیست. ولی اینکه یه نفر در سن هفده سالگی کتاب هندسه خود را به «فرهنگ ایران تقدیم می کند» و وقتی بزرگتر می شود و فقط در دو سالی که در ایران است یک کتاب آنالیز نوین به فارسی می نویسد و در آخرین جمله مقدمه می نویسد که تالیف این کتاب مقدمه ای است برای تالیفات بعدی ، ناگهان به خاطر دلتنگی برای فضای آکادمیک فرانسه برود (که این را هم می فهمم) و دیگر پشت سرش را هم نگاه نکند را نمی فهمم. (البته یه کمی صبر کنیم، همه با هم می فهمیم.)ا

گاگیک آوانسیان

یا به قول توده ای ها «رفیق گاگیک آوانسیان» برادر کوچکتر وازگن، عضو کمیته مرکزی حزب توده بود و چپ و راست در زمان شاه می رفت زندان و در روزهای انقلاب کمی نفس کشید و بعد دوباره چپ و راست می رفت زندان تا نیمه های دهه ی شصت، که دیگه گفتن نداره چی شد. (خودم را با لینک دادن خسته نمی کنم که فیلتری بشین. خودتون خواستین سرچ کنین.)ا

حدس اول من این بود که این دلیل کافی است که برادرش برود و پشت سرش را هم نگاه نکند. ولی خب از آنجا که تاریخ نویسی یه کمی با نسبت دادن جایزه های ناموجود به این و اون فرق می کنه در مورد این حدس یک کمی بیشتر کنجکاوی کردم

آراکس پاپازیان

آراکس عشق اول و آخر وازگن بود. او متولد ۱۹۳۱ (پنج سال کوچکتر از وازگن) و از یک خانواده ی خیلی معروف بود. پدر بزرگ مادری او ، اسکندر خان ست خانیان (داویدخانیان) بود. نفر سمت چپ در عکس زیر. نفر پشتی کی است؟ رضا شاه! چرا رضا شاه آن پشت است؟ چون این اسکندر خان بود که اولین سردار سپه ایران بود. وقتی او بازنشسته شد، آقا رضا که در زمان گرفتن این عکس سرهنگی بیش نبود، تند و سریع و انقلابی، پله های ترقی را طی کرد و شد سردار سپه

عکس زیر اسکندرخان را در کنار همسرش (مریم داویدخانیان) نشان می دهد. مریم زیر عکس پدرش مارتیروس خان نشسته، همانی که برای سی و دو سال معلم زبان روسی مدرسه دارالفنون بود.)ا

مادر آراکس هم در عکس است (ایستاده در کنار نوه های پسری اسکندر خان و مریم.) آراکس به مادرش بسیار نزدیک بود. متاسفانه مادرش در ۱۹۶۴ بر اثر سرطان درگذشت. ۱۹۶۴ سال مهاجرت وازگن و خانواده به فرانسه است. در واقع با مرگ مادر آراکس، یکی و شاید تنها فامیل آراکس که هنوز در ایران بود دیگر نبود و رفتن به فرانسه نوعی فرار از خاطره ی سرطان مادر بود. بعد از رفتن به فرانسه آراکس دلیلی برای برگشتن به ایران نداشت و وازگن هم «بدون او هیچ جا نمی رفت.»ا

گاگیک، برادر وازگن بین دو زندان شاه رفت فرانسه (یعنی اون موقع ها  ممنوع الخروج نمی کردن آیا؟)،  به وازگن و خانواده  سر زد و کلی خاطره ی خوب برای دختران وازگن به جا گذاشت. ولی وقتی او «رفت» وازگن هم دلیلی برای برگشت به ایران نداشت. مثل بسیاری از ما، خانواده او شد وطن او

نقاشی ها

حالا که آینقدر خوانده اید و خواننده های خوبی بوده اید ، تشکری کنم با ویدیوی زیر از نقاشی های وازگن که پناهگاه امن او بودند تا درست لحظه ی مرگ (خواننده نوه ی او است.)

به درستی که او آنگونه زندگی کرد که در روی جلد کتاب مقدمه ای بر آنالیز نوین آمده است: زندگی یعنی امید و حرکت

تشکرها

تشکر اول بدون شک به مسعود خلخالی تعلق دارد که من را با وازگن آشنا کرد

تشکر دوم می رسد به مونس تابان از بچه های دانشکده ریاضی دانشگاه شهید بهشتی که به دنبال دو کتابی که من نیاز داشتم به کتابخانه دانشگاه رفت. یکی از کتاب ها «رنسانس ایران، دانشگاه ملی ایران و شاه» (علی شیخ الاسلام) و دیگری «دانشنامه ایرانیان ارمنی» (ژانت د. لازاریان). مطمین هستم که وازگن از اینکه یکی از ندیده های او چنین حرکتی زده است بسیار خوشحال است

تشکر سوم تا بینهایت می رسد به روزَن آوانسیان که هنوز هیچ ایده ای از چهره ی هم نداریم ولی مثل این است که همه ی عمر همدیگر را می شناسیم

منابع

همه ی منابع مورد استفاده در خود متن نام برده شده است و همه را با چشم خود دیده ام. تنها منبعی که ناچار شدم به ویکی پدیای فارسی رجوع کنم و نتواستم منبع اصلی را بیابم مربوط به جایزه سلطنتی کتاب سال است

اگر مایلید نام دو ریاضی دانی که جایزه آنری بکرل را برده اند بدانید می توانید سری به اینجا بزنید

از آوانسیان به عنوان اولین مدیر گروه ریاضی دانشگاه ملی (شهید بهشتی کنونی) در کتاب جامع دانشکده علوم ریاضی نام برده شده است. فارسی و انگلیسی کتاب را می توانید اینجا بیابید

پی نوشت ها

زندگی یعنی امید و حرکت ، شعار دانشگاه ملی بود و خوشبختانه شعار دانشگاه شهید بهشتی هم هست

با تشکر از حسین اندیکفر که خاطره ی محوی ولی به اندازه کافی گویا از دیدن نام وازگن در یکان داشت این را یافتم. چون آن را بعد از نوشتن داستان یافته ام آنرا اینجا می گذارم. شما هر جای داستان که دوست دارید آنرا قرار دهید

در حالی که داشتم برای نوشتن «جهانگیر شمس آوری کیست؟» به منابع نگاه می کردم ،در کمال ناباوری (از اینکه چگونه اینرا ندیده بودم) و خوشحالی (از اینکه یکهو دارم آنرا می بینم) این را یافتم. نامه استعفای وازگن آوانسیان از دانشگاه ملی و البته دلیل مضاعفی برای برنگشتن. نکته ی جالب این است که بنابر کتاب جامع دانشکده علوم ریاضی آوانسیان تا سال ۱۳۴۶ مدیر گروه است. حالا سوال است که در فاصله سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۶ گروه ریاضی کجا بوده است؟ا

متن استعفای وازگن آوانسیان

7 Comments

  • I should also thank Amir for this post that sheds light on a little known, but very important, corner of Iranian mathematics in 20th century. When I was doing my postdoctoral fellowship in Heidelberg in 1991-1994, Christian Kassel (Strasbourg) invited me to give a talk in his seminar. I knew that Vazgen Avanissian was based in Strasbourg (our math areas are different, but I had come across some of his recent papers). Knowing him and his lovely and important analysis book from even my high school and undergrad years I definitely wanted to see him for the first time while I was there. Luckily Christian Kassel arranged a visit and I ended up meeting him in his office in Mathematics Institute of Louis Pasteur university. He was as charming and as kind as I imagined. Unfortunately I never met him again, but I have fond memories of our only encounter. We also talked about his brother and his tragic fate, but that is not for this blog and not for now. By the way the music and the voice that covers the video of his paintings is simply amazing and a fitting tribute to his art!

    Reply
    • مسعود جان می دانم قول دادم اگر آنچه دوست داری بنویسی را بنویسی آنرا ترجمه خواهم کرد. ولی الان که آنرا خواندم فکر کردم حیف است آنرا ترجمه کنم چون زیبا و ساده نوشته شده است و شاید بهانه ای شود برای خواندن انگلیسی

      Reply
  • سلام و درود بر شما
    البته ایشان برادر دیگری هم داشتندکه مهندس بودند و سالها در شرکت ملی نفت کار می کردند و سالها از دوستان خانوادگی ما بودند

    Reply
    • سلام. روحم هم خبر نداشت و در صحبت با روزن هم، حرفی در مورد ایشان به میان نیامد. ممنون که آنرا اضافه کردید

      Reply
  • با تشکر فراوان از مقالهٔ بسیار جالبتان. محض اطلاع، مارتیروس خان داویدخانیان با اینکه معلم زبان روسی در دار الفنون هم بود، «امیر تومان» هم بود. با سپاس

    Reply
    • ممنون از شما که خواندید و حس خوبتان را به اشتراک گذاشتید. و ممنون از اینکه به کامل تر شدن این داستان که می دانم هنوز بسیار جزییات ناگفته دارد کمک کردید

      Reply
  • سلام، تشکر همراه با حیرت فراوان
    یک دنیا سپاس از شما که ما رو با دانشمندان و نوابغ ریاضی کشورمون آشنا می کنید. هم بهت زده ام و هم به نوعی احساس شرم که نمی‌دونم ناشی از کجاست؟ واقعا چه طور ممکنه ما دانشمند کشورمون رو که تا سال ۲۰۰۷ هم در بینمون بودن نشناخته باشیم یا حتی اسمی هم از ایشون نشنیده باشیم

    Reply

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *