خسرو روزبه کیست؟

خب خب. خسرو روزبه. از کجا شروع کنم. از این عکس روز اعدام

بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۳۷

یا از «خطابه تدفین» شاملو که به خاطر او سروده شد

وینان
دل به دریا افکنانند
به‌پای دارنده‌ی آتش‌ها

در برابر تندر می‌ایستند
خانه را روشن می‌کنند
و می‌میرند

و یا از اینکه شاملو وقتی فهمید که خسرو روزبه اعتراف کرده که دخل چند نفر را به طور انقلابی در آورده، شعر را نگه داشت و  قسمت خاطر آن را پس گرفت

از هر جایی که شروع کنم احتمالا یه عده کلا اسم من را دیگر نخواهند برد. بنابراین اول یه کمی گرم کنیم

سفید یا سیاه

خسرو روزبه از آن آدم هاست که توسط بعضی ها سفید دیده می شه توسط بعضی ها سیاه. برای همین مکالمه معرفی او برای «او کیست» اینطوری جلو رفت

دکتر منم میتونم یه اسم پیشنهاد بدم؟

منظورت برای «او کیست» است؟

میدونید چیه ، این آدم کمی مورد داره. شاید اون رو برای «او کیست» مناسب ندونید. یه افسر سرشناس نظامی که از قضا توده ای میشه و و بعد اعدام. مخی بوده کلا برای خودش. از اون جا که همشهری ما بوده، طرفای ما خیلی معروف هست. صفحه ویکی پدیاش رو که خوندم یه چیزی نوشته بود خیلی جالب بود: «ریاضیدان» و یه ادعای نسبتا بزرگ و جالب داشت: یه کتاب در مورد حل معادلات درجه چهار از طریق تقسیم مسلسل. ولی هر چی گشتم از ریاضی ش چیزی پیدا نکردم. فقط کتاب های نظامیش هست

همین اول بگم که اون کتاب یا جزوه ای که برای حل معادلات درجه چهارم نوشته گم شده (چه جوریش رو بعدا می گم.) ولی خوب از آنجایی که ریاضی جایی است که می شه در ناحیه خاکستری آدم ها حرکت کرد، حیفم آمد که خسرو روزبه را در سفیدی و سیاهی ول کنم

قسمت خاکستری

یه چیزی که تا دست به قلم نداشته باشی سخته بفهمی اینکه نوشتن در مورد آدمهایی که اطلاعات کمی از آنها موجود است خیلی راحت تر از نوشتن در مورد آدمهایی است که خیلی اطلاعات در مورد آنها است. مثال برای مورد اول، همه «او کیست» های قبلی من. در آن موارد من این فرصت را داشتم که شخصیت ها را خلق کنم چون تا حالا خلق نشده بودند. مثال برای مورد دوم، همین خسرو روزبه. آنقدر چیز میز در مورد او نوشته شده، آنقدر خلق شده و داغان شده و دوباره باز خلق شده که دیگه حتی نمیشه حقیقت را خلق کرد (همان کاری که من با «او کیست» های قبلی کردم) چه برسه اینکه حقیقت را پیدا کرد.  برای همین من زحمت روزبه شناسی را به خود شما واگذار می کنم و در ادامه فقط از آنچه خود او نوشته است و تا آنجا که می توان از وقایع و نه تعابیر که روی وقایع هست استفاده می کنم. همچنین سعی می کنم بیشتر در قسمت خاکستری او حرکت کنم

کمی زندگینامه

خسرو روزبه شهریور ۱۲۹۴ (آگوست ۱۹۱۵) در ملایر به دنیا آمد و چهل و سه سال بعد تیر باران شد (احتمالا در لحظه تیر باران داشت فکر می کرد ای کاش علاوه بر «اصول علمی تیراندازی ادوات سبک بر علیه هدفهای متحرک»،  یک کتاب هم برای هدف های غیر متحرک نوشته بود یا یه فصلی چیزی به همان کتاب هدفهای متحرک اضافه کرده بود.) اگر باور نمی کنید که پتانسیل اینکه در اون لحظه به این موضوع فکر کنه را داشته  ، این دو تکه از آخرین دفاعیات او شاید کمکتون کنه

دادگاه: آری این خسرو روزبه است که با بی پروایی ناشی از بی شرفی و فقدان وجدان و خلاص بودن از قید هر گونه خصلت انسانی میگوید: قتل هر کسی را که با مرام و رویه ام مخالف بوده و باشد واجب شمرده و میشمارم

خسرو روزبه: به دو دلیل میتوانم ادعا کنم که جمله من نیست. دلیل اول. کلمه ی «رویه» یک کلمه فارسی و درست نیست و معلوم نیست چه کسی آنرا برای نخستین بار بکار برده است و بعدا متداول گردیده و حتی وارد قوانین هم شده است. لغت صحیحی که به جای آن میتوان به کار برد، واژه زیبای «روش» است که حاصل معنی مصدر از فعل «رفتن» است. من عادتاً هرگز کلمه ی «رویه» را به کار نمی برم و اگر تحت تاثیر دیگران اشتباها آنرا بکار ببرم فورا گفته ی خودم را تصحیح می کنم

آخرین دفاع خسرو روزبه در دادگاه تجدید نظر نظامی

بعد البته یه دلیل دومی هم می گه که از این دلایل عقیدتی هاست! و جلسه بعدی دادگاه تجدید نظر نظامی را اینگونه آغاز می کند

من اگر بگویم احساس امنیت قضایی نمیکنم سخنی بگزاف نگفته ام … بین واژه های فرهنگستان بندرت به لغت های مناسبی بر می خوریم، ولی واژه دادگاه تصادفاً یکی از لغت های خوب آن است. کلمه «دیوان حرب» و «محکمه» موجب چندش متهم می شود، ولی واژه دادگاه حس اعتماد و عدالت را در روح او القا می کند

آخرین دفاع

خداییش یه دقیقه دست از خواندن بکشید و به موقعیت فکر کنید. این همان دادگاه است که نتیجه آن اعدام خسرو روزبه بود

در همین دفاع است که روزبه شرحی از کودکی خودش می دهد زیر عنوان «من کیستم». اینکه با توجه به همه ی تلاش های پدر، آنها در شرایط بد مالی قرار داشته اند. اینکه به خاطر تشکر از تلاش های پدر ،شبانه روز درس می خوانده و دوره شش ساله دبیرستان را چهار ساله تمام می کند با معدل ۱۸.۵۵. اینکه همیشه در ریاضیات خوب بوده است و همه نمره های ریاضی اش بیست بوده است و همیشه به دیگران حتی بچه های سال بالاتر و بعضی وقت ها معلم های ریاضی اش کمک می کرده و معلم زیر ورقه اش می نوشته «صدقنا». و بالاخره اینکه

در کلاس پنجم متوسط که بودم رساله ای در زمینه ی حل معادلات درجه چهارم و درجات عالی از طریق تقسیم مسلسل نوشتم و به کمک آن مسایل شیخ بها را که به معادلات درجه ی عالی منتهی میگردد حل کردم … بعدا هنگامی که در دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته الکترونیک مکانیک تحصیل می کردم این رساله را تکمیل نموده و با اضافه کردن راه حل های گرافیک و تدوین جداول ویژه نقایص آنرا بر طرف ساختم، ولی اکنون نمیدانم در جریان سالهای اخیر به چه سرنوشتی دچار گردیده است

آخرین دفاع

و جمله ی بعدی، جمله ی کلیدی داستان خسرو روزبه است

نظر باینکه شرایط مادی پدرم اجازه نمی داد در شعبه ریاضیات دانشکده علوم تحصیل کنم، تصمیم گرفتم وارد خدمت ارتش شوم

آخرین دفاع

یه کمی از دادگاه خارج شیم و برای باقی ماجرا از «اطاعت کورکورانه» استفاده کنیم

خسرو روزبه در ۱۳۱۶ دانشکده افسری را تمام می کند و تا ۱۳۱۸ علاوه بر درس دادن در همان دانشکده در مورد اصول علمی تیر ضد هوایی تحقیق می کند . اوایل ۱۳۱۸ او را به اهواز انتقال می دهند که «بیشتر حالت تبعید داشت» ولی نمی گوید به خاطر چی چون «شرح مفصل آن ملال آور است.» در مهرماه ۱۳۱۸ دوباره به دانشکده افسری برمی گردد و برای شش سال آنجا تدریس می کند و در همین فاصله هم برای دل خودش می رود و سال های اول و دوم دانشکده فنی دانشگاه تهران را طی می کند و تعداد خوبی کتاب می نویسد و به خاطر خدمات علمی و بنابه به پیشنهاد فرماندهی دانشکده افسری به اخذ نشان دانش نایل می شود. از ۱۳۲۰ به بعد سخنرانی های غیر علمی اش برای دانشجویان، مثلا اندرز به فارغ التحصیلان ۱۳۲۰- ۱۳۲۱ ، یه جورهایی با تعریف اندرز جور در نمی آید و معلوم بود که دیر یا زود برای اینکه در مورد مفهوم اندرز باهاش به توافق برسند می آیند سراغش. خودش هم می دانست و همین می شود که در ۱۳۲۴ و در همان روزی که قرار بود بازداشت شود ، «ترک خدمت را به خدمت ننگین ترجیح می دهد.» و از آن وقت تا آخر عمر یا پنهان بود یا در زندان و یا در حال فرار از زندان . خداییش داستان فرار ها خوراک حداقل سه چهار فیلم اکشن است. ولی شرمنده که من دیگه باید بزنم تو جاده خاکستری

اصول علمی تیراندازی ادوات سبک بر علیه هدفهای متحرک

در آن شش سال دانشکده افسری و حتی بعد از آن کلی چیز میز هیجان انگیز می نویسه. در لیست کتابهایش  (آنهایی که خودش اسم می برد) یک کتاب دو جلدی است که از عنوانش معلوم است که کتاب ریاضی است: ریاضیات عالی تخصصی رسته توپخانه. هیچکدام از این دو جلد کتاب را پیدا نکردم. ولی در کمال تعجب و راستش خیلی تعجب ، آن کتابی که پیدا کردم به اندازه کافی از لحاظ ریاضی هیجان انگیز بود: «اصول علمی تیراندازی ادوات سبک بر علیه هدفهای متحرک» که یکی از چندین کتاب توپی و تانکی است که در آن دوره شش ساله دانشکده افسری نوشت

اول اینکه خود مقدمه کتاب و مقایسه ی ان با «اطاعت کورکورانه» به خوبی تحول خسرو روزبه را نشان می دهد: از آدمی که قرار است «از طریق تالیف و ترجمه و اکتشاف به جامعه خدمت کند» به آدمی که «طوفان عظیمی اعصاب و روحش را تحت استیلای خود می گیرد و فکر محدود خدمت های جزیی را کنار می گذارد و تصمیم می گیرد کار را از ریشه اصلاح کند تا به بدبختی میلیونها نفر از هموطنانش پایان دهد.»(از کتاب آخرین دفاع)

تا آنجا که به سلامت عبارات لطمه وارد نیامده کوشش گردیده است که از واژه های نو و مصوبه فرهنگستان استفاده شود

اصول علمی تیر اندازی ادوات سبک بر علیه هدفهای متحرک

ایرانی در مدت کمی خائن را از خادم و طالح را از صالح تمیز می دهد. ایرانی تمام مسببین بدبختی و بیچارگی خود را میشناسد و در روز انتقام کله های بی مغز و سرهای پرکاه آنها را به بالای دار میفرستد

اطاعت کورکورانه

فکرش را بکنید دغدغه یه آدم از «سلامت عبارات» به «فرستادن سرهای پرکاه به بالای دار» تغییر کنه. دلیل آن هر چی که می خواد باشد تحمل خود آن تغییر برای خود آن آدم خیلی راحت نخواهد بود. خود من وقتی دغدغه ام از سلامت عبارت به شستن ظرف های نشسته هفته گذشته ، تغییر می کنه کلی با خودم کلنجار می رم. راستش تلاش کردم «اطاعت کورکورانه» را بخوانم. حدس می زنم اگر در اواسط انقلاب ۵۷ آنرا می خواندم خیلی با آن حال می کردم (هاها. فکرش رو نمی کردین آدمی به خوشتیپی و جوانی من اون موقع هم کتاب می خوانده.) ولی الان نتوانستم با آن ارتباط بگیرم. کتاب بیشتر به خطابه یک آدم عصبانی شبیه است. نه ادبیات قشنگی دارد نه استدلال محکمی. ولی خوب همچنان از لحاظ تاریخی و به دلیل نام بردن از بسیاری از افراد چه به خوبی و چه به بدی، مهم است. در مقام مقایسه دفاعیات او بسیار خواندنی تر است. مثلا من عاشق جمله زیر شدم

اینها قصه نیست، داستان هزار و یک شب نیست، محصول خیالبافی یک قلندر بی سواد نیست، هذیان و گفته های تب آلود نیست، بلکه واقعیت زندگی اجتماعی کشور ما و هر کشور سرمایه داری در هر گوشه ی جهانست

آخرین دفاع

برگردیم به قسمت خاکستری داستان و کتاب زیر

بدون توضیح

کتاب دو بخش (یا به قول روزبه دو پاره) اصلی دارد. پاره یکم مربوط به تیر ضد هوایی با ادوات سبک است و پاره دوم مربوط به تیر ضد ارابه. هر پاره با تعاریف کلی و بیان اهمیت مساله آغاز می شود و بررسی کلی شرایطی که به جای استفاده از ادوات سنگین ناچار به استفاده از ادوات سبک (مثل مسلسل) هستیم. قدم بعدی توضیح سختی مساله است چرا که هدف فقط زمان نسبتا کمی در منطقه تیر قرار دارد و علاوه بر این تحرک دارد و می تواند تنظیم تیر را مختل کند. بعد ریاضیات تمام متغیرهایی را که به فکر می رسد و نمی رسد را دانه دانه بررسی می کند ، از فاصله مسلسل تا هدف گرفته تا سرعت هدف و تندی باد و زاویه ی آن با افق و زاویه مسلسل با زمین و هوا و آن مگسی که ممکن است در موقع شلیک روی دماغ شلیک کننده بشیند. پاره اول کتاب بیشتر مکانیک است

قسمت شگفت انگیز، پاره دوم کتاب است در مورد تیر ضد ارابه . در این قسمت است که روزبه از حساب احتمالات استفاده می کند! حساب احتمالات به طور کلی خیلی دیر در ایران تحویل گرفته شد. برای مثال تا سال ۱۳۲۱ یعنی سال انتشار کتاب روزبه، در بین دروس دانشسرای عالی نبوده (این تا سالی است که من بررسی کردم. اینکه بعد از آن چه اتفاقی افتاد و کی وارد شد اگر اصلا شد، نمیدانم.) فکر نمیکنم در دانشکده فنی دانشگاه تهران هم تا سالها بعد از آن درس داده شده باشد (اصولا الان یه سوال این است که آموزش احتمال کی و کجا در ایران شروع شد.) به هر حال به نظر می رسد او احتمال را از یکی از آن سه هزار کتاب انگلیسی که همه پولش را خرج شان کرده بود یاد گرفته باشد (قسمت سه هزار تا کتاب و اینکه همه پولش را صرف خرید کتاب می کرده در آخرین دفاع هست.) به هر حال حتی اگر احتمال را در کلاس درسی یاد گرفته باشد (که خیلی بعید می دانم) امکان ندارد مساله ای را که با آن حل کرده در هیچ کلاسی یاد گرفته باشد

مساله تیر توقیف

تیر توقیف یک اصطلاح ارتشی است که برای تیرهایی استفاده می شود که قرار است ارابه های جنگی دشمن (همان تانک خودمون) را بترکاند. نکته مهم این است که زاویه و جهت تیر را تعیین می کنی و هی عوض کردن این زاویه و جهت ساده نیست. حتما تو این فیلم ها دیدین که چند نفر باید هولش بدهند و در جهت درست قرار بدهند و بعد یه نفر اون جینگولک دایره ای را می پیچونه برای اینکه زاویه لوله تفنگ تنظیم شه، همون. ثابت فرض کردن اینها چرا مهم است. چون هدف متحرک است و تا تو بیایی به خودت بجنبی اومده تو حلقت. برای همین معمولا از چندتا از آنها استفاده می شود و هر کدام را از قبل تنظیم می کنند. چه جوری تنظیم می کنند؟ اینکه اون ناحیه ای را که ارابه های جنگی دشمن دارن توش حرکت می کنند را به چند ناحیه تقسیم می کنند و تفنگ ها را به چند دسته و هر یک از این گروه های تفنگ را برای ترکاندن یکی از ناحیه ها اختصاص می دهند (خداییش من با اینکه سربازی رفتم هیچ کدام از این ها را نمی دانستم و همه را از کتاب روزبه یاد گرفتم.) حالا مساله اینه: با توجه به اینکه سرعت ارابه جنگی را می دانیم و ناحیه ای هم که به ما فرصت می ده آنرا بترکانیم می شناسیم ، به چند تا از این تفنگ گنده ها احتیاج داریم برای اینکه به اندازه خوبی مطمین باشیم که قبل از اینکه ارابه کاملا از منطقه تیر خارج شه حداقل یکی از تیرها بهش اصابت می کنه

فرض کنید احتمال برخورد تیر یکی از تفنگها به ارابه برابر باشد با

p

و احتمال برخورد یکی از n تیر به ارابه برابر باشد با

P

احتمال اینکه از n تا تیری که شلیک می شود هیچ کدام به ارابه نخورد برابر است با

(1-p)^n 

در نتیجه احتمال اینکه حداقل یکی از آن n تا تیر به ارابه بخورد برابر است با

1-(1-p)^n 

ولی این احتمال برابر بود با «پی» بزرگ

P=1-(1-p)^n

از طرفی می دانیم

e^x=1+\frac{x}{1}+\frac{x^2}{1\times2}+\frac{x^3}{1\times2\times 3}+\frac{x^4}{1\times2\times3\times4}+...

در نتیجه

e^{-p}=1-p+\frac{p^2}{1\times2}-\frac{p^3}{1\times2\times 3}+\frac{p^4}{1\times2\times3\times4}+...

پس با تقریب می توان نوشت

e^{-p}=1-p

این را در عبارت مربوط به P قرار می دهیم

P=1-(1-p)^n=1-e^{-np}

حالا این را یه کمی اینور اونور می کنیم و بعد لگاریتم طبیعی می گیریم و خواهیم داشت

np=ln (\frac{1}{ 1-P})

اتفاق هیجان انگیز الان می افته. یادتونه p احتمال برخورد تیر یکی از تفنگها به ارابه بود. حالا از تعبیر خیلی معمول احتمال استفاده می کنیم و اگه اسم np را N بگذاریم معنی اش این می شود که از n تیری که شلیک شده N تاش به ارابه خورده

N=np   ; \hspace{1cm} N=ln (\frac{1}{ 1-P})

حالا این چرا به درد می خوره؟ فرض کنید شما می خواهین با اطمینان نود و نه درصد ارابه را بترکانید. سوال اینجاست حداقل چند تا تیر باید شلیک کنید. یادتون باشه چیزی رو که نمی تونین تغییر بدین احتمال اینه که یه تک گلوله که از یه تک تفنگ خارج بشه با ارابه برخورد کنه . یعنی «پی» کوچک دست شما نیست. (اگر چه می تونین یه جوری تفنگ رو تنظیم کنید که این احتمال بالا بره. ولی وقتی تنظیم کردید دیگه تنظیم کردید.) این یعنی اون نود و نه درصد مربوط به «پی» بزرگ می شه. از آنجا «اِن» بزرگ حساب می شه و بعد اون را در اون یکی فرمول قرار می دیم و «اِن» کوچک حساب می شه. حالا می دونیم در آن بازه زمانی که فرصت داریم تانک را بترکنیم چند تا تیر باید شلیک کنیم با توجه به اون و اینکه از هر تفنگ چند تا تیر می تونیم در آن بازه زمانی شلیک کنیم در مورد تعداد تفنگ ها تصمیم می گیریم. اگه بودجه رسید که خدا بهمون رحم کرده، بودجه نرسید هم که انشاالله آدم خوبی بوده باشیم و بریم بهشت

البته بگم که خود روزبه یه جوری حالت بلند بلند فکر کردن این را نوشته بود و یه عالمه اون وسط ها هی متغیر بود که می آمد و می رفت. با وجود این خداییش این یکی از بهترین مثال های کاربرد احتمال بود که در طول همه ی این سال ها که احتمال یادنگرفتم دیدم و به نظرم خیلی مثال خوبی می تونه برای کلاس درس هم باشه (شاید در صورت نیاز با یه تغییر زمینه). یعنی وقتی خسرو روزبه می گه پتانسیل ریاضیدان شدن را داشته واقعا داشته و سوال مهم اینه که اگه در بیست و یک سالگی می ماند چه می شد

چی می شد اگه خسرو روزبه در بیست و یک سالگی کشته می شد

چرا بیست و یک سالگی؟ چون اورایست گالوا (۱۸۱۱-۱۸۳۲) در بیست و یک سالگی کشته شده و شباهت بین این دو واقعا انکار ناپذیر است. همین اول یه چیزی را خیلی محکم و خیلی صریح و خالی از شوخ های متداولم بگم. منظورم این نیست که نتیجه کار ریاضی خسرو روزبه در سطح گالوا بود. ریاضیاتی که گالوا تولید کرد دنیای ریاضیات را برای همیشه تغییر داد. ولی خسرو روزبه این شانس را پیدا نکرد. نه لزوما به خاطر انقلابی زدگی ، بلکه بیشتر به دلیل شرایط ریاضی جامعه. خسرو روزبه هفت سال بعد از مرگ عبدالغفار اصفهانی به دنیا آمد. یعنی در اوایل پوست انداختن کلامی جامعه ریاضی و حرکت به سمت ریاضیدان نمادین. اولین ریاضی دان جدی و به معنی مدرن ایران، محسن هشترودی ، در سال ۱۳۱۶ دکتری گرفت یعنی همان سالی که خسرو روزبه از دانشکده افسری فارغ التحصیل شد. مسایلی که گالوا در معرض آنها قرار داشت با مسایلی که روزبه در معرض آنها قرار داشت فرق می کرد. جامعه ریاضی گالوا حل معادله های درجه سه و چهار را رد کرده بود و خیلی حرکت های دیگه هم زده بود. جامعه ریاضی (اگه بشه حتی این را به کار برد) روزبه همچنان درگیر مسایل شیخ بهای خاک بر سر بود (یعنی اعصاب برای آدم نمی مونه. راستش نمی دونم اگه خاک برسر را برای محیط می گفتم بیشتر مدعی العموم پیدا می شد یا برای شیخ بها. دومی بیشتر به جمله می خورد اون را انتخاب کردم. تا ببینیم چی پیش می آد.) ولی هنوز این دو آدمِ تنها ،در دو جامعه کاملا متفاوت ، یه عالمه به هم شباهت دارند

گالوا به همان اندازه از لحاظ سیاسی داغ بود که روزبه. به عنوان آدم هایی که دو هزار نسخه ی مختلف از فیلم بینوایان را دیده اید حتما این صحنه معروف از انقلاب فرانسه هم دیده اید

Battle for the Town Hall by Jean-Victor Schnetz

گالوا قرار بود آنجا باشد (که حتما کشته می شد مگر اینکه دوست پسرِ دختر ژان وال ژان بود. برای همین مدیر مدرسه اش جلوی او را گرفت.) یه بار بازداشت شد به خاطر اینکه قمه در دست، یه لیوان آب زرشک را (آب زرشک شطرنجی شده آب زندگانی است) به سلامتی پادشاه فرانسه خورد. فردای اون روزی که آزاد شد، قمه را به چندتا تپانچه که از اینور و آنورش آویزان بود ارتقا داد که البته دوباره بازداشت شد. خلاصه هی در مسیر زندان رفت و آمد داشت. فرق اساسی او با روزبه در این بود که در هر آمدی (یا شاید رفتی) یه فرصت ریاضی براش بود (اینکه از آنها چندان استفاده ای نشد داستان خودش را داره، مهم اینه که این فرصت بود.) مثلا این فرصت را داشت که یه ریاضیدانی در اندازه کوشی دو تا مقاله او را رد کند و بهش پیشنهاد بده آن دو تا مقاله را یک مقاله کند و با اون در جایزه بزرگ ریاضی آکادمی فرانسه شرکت کند. یا مثلا یه مجله ریاضی بود که او می توانست اولین مقاله خودش را با موضوع تقسیم های مسلسل در آن منتشر کند. چی؟ تقسیم های مسلسل همان موضوع رساله گم شده ی خسرو روزبه نبود؟ آفرین. می بینم متن را واقعا خواندین. چرا همان بود و اتفاقا گالوا هم به خاطر مساله حل معادله ها به آنها علاقه مند بود. خوب خوب. خوب به جمالتان

 این موضوع آخر، یعنی تقسیم های مسلسل، خیلی من رو قلقلک می ده که یه کمی در مورد مسیری که ریاضیات ایران در آن دهه های پر آشوب طی کرد بنویسم (نه که فکر کنید فقط به خاطر خسرو روزبه پر آشوب بود. موردهای کوچک دیگری هم بود، مثلا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲.) ولی توجه به این وسوسه را می گذارم برای نوشته بعدی که در مورد یک رمان نویس همدانی است که برای حل معادله های درجه سوم با روش تقسیم های مسلسل یه کتاب منتشر می کنه. چی؟ یادم رفته بود بگم احتمالا خسرو روزبه با گسترش کار این رمان نویس همدانی به معادله های درجه چهار و بالاتر پرداخته. حالا اشکال نداره، در نوشته بعدی از دلتون در می آرم و این نوشته را هم با یه پاسخ غیر منتظره به یه سوال خیلی معمول تمام می کنم که یه کمی زندگی معلمی را برایتان راحت تر کنه

آخه ریاضی به چه درد می خوره

نظر به اینکه شرایط مادی پدرم اجازه نمی داد در شعبه ریاضیات دانشکده علوم تحصیل کنم ، تصمیم گرفتم وارد خدمت ارتش شوم. هیچکس نمیتواند پیشبینی کند که اگر من در رشته ریاضی به تحصیلات خود ادامه می دادم چه سرنوشتی داشتم ، ولی مسلم این است که استعدادی برای پیشرفت در تحصیل ریاضی در من وجود داشت و ناشکفته پژمرده شد و بدون تردید این سرخوردگی ناشی از تضییقات شرایط مادی نمیتوانست در من ایجاد نفرت نکند و نسبت به اصول سرمایه داری که مادر همه ی بدبختی های کنونی جامعه اس بدبین و متنفر نگردم

آخرین دفاع

هر معلمی که ریاضی درس داده روزی صد و هشتاد بار اگه با این سوال روبرو نشه که آخه ریاضی به چه درد می خوره، روز براش شب نمی شه. حتما خود شما کلی جواب های جور واجور به این سوال دارین. ولی خوب من هم یه پیشنهادی دارم. این سوال را با یه سوال جواب بدین و از اونکه پرسیده بخواهین به این فکر کنه که اگه ریاضی نخونه ممکنه چی بشه. بعد می تونین داستان خسرو روزبه ، یا اگه اوضاع خطری بود (البته می دانم کم پیش می آد تو ایران اوضاع خطری باشه) داستان اورایست گالوا را براش بگین و در حالی که چشم هاتون قشنگ نشان می ده که دیگه طرف باید فهمیده باشه نتیجه ریاضی نخواندن در مدرسه یا دانشگاه چیه،  داستان را اینگونه تمام کنید که اگه ریاضی نخونی در جوانی با گلوله ای ، تانکی چیزی کشته می شوی

Subscribe
Notify of

5 Comments
Newest
Oldest Most Voted
Inline Feedbacks
View all comments
فریناز روشنی
2 years ago

خوندنش برایم جالب بود….برگشتم و به اون سالها هم نگاه کردم……

Hassan
2 years ago

خیلی عالی بود. یه نوشته سراسر جذاب از یه آدمی که بیشتر سیاسی به نظر میومد و وجوه ریاضیش دیده نشده بود. چقدر خوب این وجوه رو نشون دادید و نتیجه گیری پایانی هم عالی کار رو تموم کرد
همین نتیجه گیری های پایانی قصه هاتون هست که بعد از خواندن آدم رو رها نمیکنه

zohre shariati
2 years ago

این نوشته واقعا یک پژوهش بود، خسرو روزبه را از این منظر نمی‌شناختم.. درود بر شما

Zohreh Pandi
2 years ago

دوستش داشتم
ممنون که نوشتیدش
نفرت از اصول سرمایه‌داری حاصل از ریاضی نخواندن، خیلی جالب بود
طرح مسئله و حلش هم دوست‌داشتنی بود

مشتاق نوشته بعدی

Zohreh Pandi
2 years ago
Reply to  Zohreh Pandi

مقایسه با گالوا هم که عالی بود